نیایش
نوشته شده توسط : ستاره
سلام خدايا منو می شناسی؟؟ من همونی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت ميشه....همونی که هزار تا دعای عجيب و غريب و خواسته های نابه جا از تو داره و موقع دعا چشماشو می بنده و می گه:من اين چیزا سرم نمی شه...بايد دعامو مستجاب کنی.... همونی که نمازاش يک در ميون قضا ميشه و کلی روزه ی نگرفته داره.همونی که گاهی بدجنس ميشه و گاهی دروغگو...... اميدوارم بين اين همه ادمی که داری بتونی منو تشخيص بدی....البته ميدونم که منو خيلی خوب می شناسی...تو همه چيزو درباره ی من ميدونی.همه ی کارای بدم...همه ی ناخالصيهام.اما اميدوارم که هنوز اونقدر بد نشده باشم که حتی از خوندن نوشته هامم روی گردان باشی.... خدايا من بر گشتم....بعد از چندين سال....يادت مياد؟..يه روزی فکر کنم تو رو گم کردم و بعد همه چيز خراب شد.ولی مطمئنم که هميشه منو نگاه می کردی.من اينو حس می کردم. خدايا ! توی اين مدت اون مجسمه ی گلی که از روح خودت توش دميدی و يه روز بی خبر راهی اين دنيا کرديش پر از ترک شده... من خيلی جاها رو زير پا گذاشتم تا دوباره به تو رسيدم.خيلی چيزارو از دست دادم.اما زياد غمگين نيستم.چون فهميدم هيچ وجودی غير از تو برای تکيه کردن و به ارامش رسيدن نيست. خدايا يادته؟تو بارها دل منو شکستی.البته اگه نمی شکستی ممکن بود از بين برم.بارها چيزيو که ازت خواستم بهم ندادی و بعدها فهميدم که اگه ميدادی چقدر بد می شد....به خاطر همه ی اينا ازت ممنونم.اين دفعه اومدم که رسالتمو انجام بدم. خدايا خيلی دوستت دارم....اغوشتو باز کن که خيلی خستم...... رسالت من اين خواهد بود که دو استکان چای داغ را ازميان دويست جنگ خونين به سلامت بگذرانم تا در شبی بارانی ان را با خدای خود چشم در چشم هم نوش کنيم


:: بازدید از این مطلب : 777
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 / 10 / 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: